چند ساعت نفس کشیدن در بینالحرمینِ ایران/ اینجا محرم شهر است، آزادی معنای دیگری دارد + فیلم
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۴۹۲۸۵۲
یکسو کشتی نجات حسین (ع) لنگر انداخته و آغوش برای مردم باز کرده، آنسو کلاه خود حضرت عباس (ع) حس امنیت را به قافله میدهد؛ اینجا "محرم شهر" است؛ میدان آزادی در پایتخت ایران - اخبار فرهنگی -
خبرگزاری تسنیم- علیرضا رحیم بصیری و سعید شیری: ترافیک خیابان آزادی منتهی به میدان آزادی اگرچه روان نیست، اما رانندهها به اندازه کافی حوصله دارند؛ البته حجم ماشینها به قدری سنگین است که فرصتی چند ثانیهای را به رانندهها بدهد تا دردپای ناشی از کلاچ گرفتنهای متعدد را با خلاص کردن دنده فراموش کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از آن دورها برج آزادی پیداست؛ مردم غرب تهران تقریباً هر روز، زمانی که میخواهند به سمت کرج بروند یا مسیرشان را به سمت بزرگراه جناح کج کنند، این برج زیبا را میبینند و نیم دوری، دورش میچرخند! یادش بخیر! دهه هفتاد زمانی که سریالها و فیلمهای سینمایی میخواستند نمادی از تهران را نشان بدهند، برج آزادی را نشان میدادند اما چند سالی است این سازه تاریخی جای خود را در آثار نمایشی به برج میلاد داده تا شاید عدهای فکر کنند برج آزادی آرام آرام در حال فراموشی است، اما این شبها کتاب خاطرات تهرانیها به گونه دیگری ورق میخورد. برج آزادی تبدیل به مکانی متفاوت شده و خاطرات قدیمی تهرانیها دوباره زنده میشود.
ترافیک تقریباً کمتر شده و وارد میدان میشویم. دورتا دور میدان پر از ماشینهایی است که به صورت اُریب جای پارکی برای خود دست و پا کردهاند. صدای پلیس راهنمایی رانندگی مستقر در میدان هم به وضوح شنیده میشود که به خودروها تذکر میدهند کسی دوبله پارک نکند و نایستد! ما هم که جای پارکی پیدا نمیکنیم مجبور میشویم دور زدن دور میدان را آغاز کنیم، به امید آنکه جای پارکی پیدا شود.
.
از سمت میدان انقلاب به میدان آزادی آمدهایم؛ طبیعی است اولین صحنهای که میبینیم برج آزادی باشد اما زمانی که کمی دور میدان میچرخیم، برج، جای خود را به یک کشتی بزرگ میدهد که در ضلع غربی میدان لنگر انداخته و خودنمایی میکند. پرچمهایی قرمز رنگ منقش به نام "سیدالشهدا" روی آن تاب میخورد و یاد آن مصرع از آقای شاعر میافتم که میگفت: «پرچم تو چراغ سبز خداست.» نور زرد و قرمز رنگی هم که به آن تابیده میشود لحظه به لحظه مرا بیشتر علاقهمند به تماشایش میکند.
چند ثانیهای محوش هستم تا اینکه صدای بوق ماشین پشتی مرا به خود میآورد؛ هنوز نیمی از میدان را دور نزدهایم که فلشرهای روشن یک اتومبیل که قصد دارد از پارک بیرون بیاید، چشمم را میگیرد. خوش شانسیم که جای پارک پیدا کردیم! البته به شرط آنکه کسی از قبل برایش نقشه نکشیده باشد! مثل برق و باد در کنارش حاضر میشویم و با اشارت چشم از راننده میپرسم که آیا قصد رفتن دارد؟ او هم تیز است و با یک تکان دادن سر، رفتنش را اعلام میکند. دنده عقب چاق میشود، فرمان میچرخد و ماشین پارک میشود. اولین قدم برداشته شد، حالا مسیر ما برای روایت «محرم شهر» آغاز شده است.
«محرم شهر» میدان آزادی را به میدان آیینی شهر تهران تبدیل کرداحتمالا یکی از بهترین توصیفات زیبای شعری درباره بینالحرمین را در شعری میخوانیم که احمد بابایی چند سال پیش در نماهنگ "قبله آخرالزمانیها" خواند؛ جایی که حرم اباعبدالله الحسین و حضرت اباالفضل العباس به صورتی عاشقانه توصیف شده بود.
«یک طرف مهر بود و قهر فرات
یک طرف ماه بود با مشکش
دست بر سینه، زائری آرام
عکس سلفی گرفت با اشکش»
ورود ما به میدان آزادی که تقریباً از ضلع جنوبی است، ما را با چنین صحنهای مواجه میکند؛ فضایی شبیه به بینالحرمین با همان تیربرقهای خمیده؛ در دو طرف هم دو نماد زیبا جایگذاری شده است. در یکسو از میدان، کشتی نجات حسینی میدرخشد و در گوشهای دیگر کلاهی را میبینیم که تا زمانی که بر سر علمدار کربلا بود، فکرِ نگاه به خیمههای حسین (ع) از ذهن هیچ کمترینی در صحرای کربلا گذر نکرد. کلاه خود نیز برای مردم ایران آشناست؛ همانی که در روزهای محرم در برنامه تلویزیونی «از سرگذشت» شگفتزدهشان کرده بود!
به رسم ادب تصمیم میگیریم به ضلع غربی میدان برویم و داخل «سفینه النجاه» شویم. پلههایش بلند است و همین موضوع کار را برای بالارفتن افراد سالمند کمی سخت میکند، اما آنهایی که ناچیز توانی در ساق پایشان مانده است، پلهها را تک به تک بالا میروند تا خود را داخل کشتی کنند؛ عبارت «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» بر بالای کشتی چشمنوازی میکند و به همه مهمانان یادآوری میکند که اگر دنبال نجات هستید باید سوار بر کشتی حسین (ع) شوید.
سمت چپ کشتی، چایخانه است. شلوغ و پرازدحام؛ هر کسی به امیدی خود را به آنجا میرساند تا نفسی تازه کند و جرعه چایی بنوشد. برایم عجیب است که در گرمای شبهای تابستانی که عطش، امان هر کسی را میبرد و دل، طلب نوشیدنی خنک دارد، چرا برای نوشیدن چای داغ صف کشیدهاند؟ انگار جنس این چای فرق دارد و داغیاش بیش از آنکه لبسوز و لبدوز باشد، از جنس نسیم خنکی است که در صبحگاه، صورت را نوازش میدهد.
وارد چایخانه میشویم؛ سماورها ردیف به ردیف صف شدهاند و صدای قُلقُلشان چایخانه را پُرکرده است. هوای داخل شاید چند درجهای گرمتر از هوای تابستانی معمول باشد، اما انگار کسی برایش مهم نیست. هر کس یک قوری به دست گرفته و لیوانهای یکبار مصرف را یکی پس از دیگری پر میکند تا به دست مردم برساند. اکثر خادمان چایخانه، نوجواناند؛ جالب است که حواسشان هم به دوربین ما نیست و چای دادن به مردم را به هر چیز دیگری ترجیح میدهند. حتماً هر کدامشان آرزویی در دل دارند و با ریختن هر چای آن آرزو را در دلشان تکرار میکنند.
مسئول غرفه حالا روبهروی ماست و از فعالیتی میگوید که در اینجا انجام میشود. او درباره "محرم شهر" توضیح میدهد و میگوید که تجربه چنین برنامهای پیشتر وجود نداشته است و برای اولین بار است که در این شمایل در تهران برگزار میشود. یادی هم از بچههای اداره کل فرهنگی شهرداری تهران میکند و میگوید پای کار این برنامه ایستادند تا به نتیجه رسید.
در لابهلای حرفهایش به یک نکته جالب اشاره میکند. میگوید همین چند شب پیش یعنی پنجشنبه شب قبلی (19 مرداد) بیش از 12 هزار لیوان چای به مردم دادیم. حساب سرانگشتی میکنم که چه جمعیتی به اینجا آمده است؟ احتمالاً خیلیها چای نخوردهاند، در مقابل بعضیها هم بیش از یک چای خوردهاند اما با همین حساب و کتاب و اطلاعات دادهشده به نظر میرسد کسانی که در یک شب خود را به میدان آزادی و «محرم شهر» رساندهاند بیش از 15 هزار نفراند. شاید تا 20 هزار نفر هم برسد. استقبال خوبی است!
پس از گشتی در کشتی، مسیرمان را از بینالحرمین به سمت کلاه خود حضرت عباس که در محل برگزاری برنامههای اصلی «محرم شهر» مستقر شده است، میکشیم. در این مسیر به جز فضایی که تداعیگر بینالحرمین است، چند بخش دیگر هم دیده میشود. در یکسو موکب حاج قاسم سلیمانی است و در سویی دیگر موکب دوست و رفیقاش ابومهدی المهندس به چشم میخورد. چند موکبی هم به نام شهدای امنیت مزین شدهاند؛ شهید آرمان علیوردی و آن ماجرای جانسوز... روحش شاد.
موکبها هم شلوغ است؛ گاهی فلافل میدهند و گاهی عدسی، اما آن چیزی که پرطرفدار است، چای و قهوه عراقی است که در موکب ابومهدی المهندس به مردم داده میشود. آنهایی که کربلا رفتهاند و فضای پیادهروی اربعین را درک کردهاند به خوبی میدانند چای عراقی چه طعمی دارد و چگونه خستگی پیادهروی را از سلول به سلول جان آدمیزاد به در میکند! البته اگر چای عراقی اصل باشد با همان مزه تلخ و شکری که تا نیمه، لیوان کمر باریک را پر میکند!
برنامههای استیج با مداحی و سخنرانی و ذکر مصیبت ادامه دارد. هر شب یکی از مداحهای معروف اجرای روضهخوانی دارد و سخنرانی نیز برپاست، اما آن بخشی که پرطرفدار است اجرای نمایش، تعزیه و نقالی است. به نظر میرسد در محرم شهر توجه ویژهای به هنرهای آیینی عاشورایی شده و سلیقه مخاطبان اقناع شده است.
در پشت استیج نیز چند غرفهای به ارائه خدمات اجتماعی به مردم میپردازند. یک غرفه از بقیه شلوغتر است و تقریباً میتوان گفت چند صدمتری صف برایش تشکیل شده است؛ برای رفاه حال شهروندان، شعبهای از اداره گذرنامه در میدان آزادی مستقر شده و خدمات مربوط به صدور گذرنامه زیارتی برای سفر به اربعین را به شهروندان ارائه میدهد.
به گفته سردار ذوالقدر، رییس پلیس گذرنامه فراجا، این غرفه هر شب تا ساعت 22:30 به شهروندان خدمات میدهد. ابتکار ویژه پلیس در این غرفه این است که تمدید گذرنامه در کمتر از یکی دو ساعت انجام شده و با کمترین هزینه گذرنامه زیارتی صادر میشود. اما مهمتر از همه اینها ارائه خدمات ویژه برای خروج از کشور بانوان و فرزندان زیر 18 سال است. طبق قانون ایران، زنان متاهل و فرزندان زیر 18 سال برای خروج از کشور نیاز به اجازه همسر و پدر دارند. این اتفاق شامل سفر اربعین هم میشود و کسانی که قصد سفر به عراق را دارند باید در دفترخانه این اذن را رسمی کنند، اما با ابتکار رخ داده در محرم شهر، با حضور همسر، رویت اسناد زوجیت توسط کارشناس مربوطه و امضای شوهر، دیگر نیازی به حضور در دفترخانه نیست و همین امضا به منزله اجازه خروج از کشور خواهد بود. شاید دلیل شلوغی این غرفه همین موضوع باشد.
در کنار غرفه گذرنامه بخشهای دیگری نیز به چشم میخورد که خدماتی را به شهروندان ارائه میدهند. غرفه هلال احمر نیز تقریباً پرطرفدار است. در این غرفه علاوه بر آموزش کمکهای اولیه اربعینی، پویش «مرهم زائر» نیز به شهروندان معرفی میشوند. در این پویش شهروندان میتوانند داروهای اضافی در منزل خود را اهدا کرده تا در موکبهای مستقر در پیادهروی اربعین تقدیم زائران شود. البته به گفته مسئول این غرفه داروها باید 6 ماه تاریخ انقضا داشته باشند، در شرایط درست متناسب با نوع دارو نگهداری شده باشند و تاکنون مصرف نشده باشند. اصطلاحا آکبند باشند! در گوشهای از غرفه هلال احمر نیز یک پزشک عمومی مستقر است و به صورت رایگان، شهروندان را ویزیت میکند.
عقربهها روی هم سُر میخورند و ساعت حوالی 10 شب را نشان میدهد. نزدیک به 3-4 ساعتی میشود که در میدان آزادی چرخ زدهایم و با "محرم شهر" دلمان محرمی شده است. در لابهلای تهیه گزارشمان با تعدادی از مردم هم مصاحبه گرفتهایم. خیلیشان هم نه تیپ و لباس حزبالهی دارند و نه طرز بیانشان شبیه به آن چیزی است که تصور میشود. تلنگری میخورم که کشتی نجات حسین برای همه جا دارد؛ به وسعت تاریخ، به قدمت بشریت. فرق ندارد چه لباسی به تن داریم، چگونه فکر میکنیم و طرفدار چه کسی هستیم؛ همین که عبارت «یا حسین» بر زبانمان جاری شد، سوار «سفینه النجاه» حسین شدهایم.
اکثر مردم از حس و حال معنوی حاکم بر میدان آزادی سخن میگویند و خوشحالند که میدان آزادی تبدیل به میدانی آیینی برای برگزاری چنین رویدادی شده است. حرف مشترک همه آنها این است که با دیدن کشتی و کلاه خود و بینالحرمین نمادین در اینجا، دلشان هوای حسین (ع) کرده و به یاد سفرشان به کربلای معلی افتادهاند. در این بین چند قطرهای اشک و یکی دو بیت شعر و روضه هم مهمانمان میکنند. به ویژه آنهایی که تاکنون نتوانستند به کربلا بروند، دل پر آهی دارند و التماس دعا که آقا امسال ما را بطلبد. در دلم میگویم «حسین برادر کسی است که کریم اهل بیت نام دارد؛ مگر میشود چیزی از خاندان کرم خواست و نگرفت؟! حتماً میگیریم.»
مصطفی زیبایینژاد را هم پیدا کردهایم. مدیرکل فرهنگی شهرداری تهران که مسئول رویداد «محرم شهر» است و این برنامه با تلاشهای او و تیمش در اینجا برپا شده است. یک حرفش خیلی به دلم مینشیند؛ جایی که میگوید: «دوست داشتیم مردم شهرمان اینجا بیایند و حال معنوی خوبی پیدا کنند.»
او درباره "محرم شهر" هم توضیح میدهد و میگوید: از حدود یکی دو ماه پیش ایده برگزاری مجموعه فعالیتهایی برای محرم در اداره کل فرهنگی شهرداری تهران مصوب شد و تصمیم گرفتیم کار جذاب هنری و دلنشینی را برای شهروندان تهرانی طراحی بکنیم تا در دهه سوم محرم که بسیاری از هیات برنامه عزاداری ندارند چراغ مجلس عزای سیدالشهدا را در شهر تهران روشن نگه داریم و آرام آرام فضا را برای آماده شدن جهت برگزاری باشکوه پیادهروی اربعین برگزار کنیم.
وی اضافه کرد: "محرم شهر" شامل کشتی سفینه النجاه است که در مساحت حدوداً 300 متر مربع طراحی شد؛ مردم از این کشتی بازدید میکنند و قبل از اذان مغرب هیاتهای دانشآموزی روی عرشه کشتی اجرای برنامه دارند. علاوه براین، هر شب در خدمت گروههای سرود، تئاتر، نقالی و تعزیه هستیم و برنامههای فرهنگی هنری متنوعی در میدان آزادی تهران برگزار میشود. ذاکرین اهل بیت و سخنرانان شناخته شده تهران به اینجا میآیند و به اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام میپردازند. این مراسمات از ساعت 20 آغاز شده و تا ساعت 23 ادامه دارد.
ساعت از 22:30 گذشته است و آرام آرام وسایلمان را جمع میکنیم که برگردیم. اواخرِ برنامهِ استیج است و به دعوت مجری برنامه همه به سمت حرم سیدالشهدا قرار میگیرند تا دعا کنند. چند بار عبارت «لبیک یا حسین» تکرار میشود و سلامی به سیدالشهدا داده میشود. سو سوی کشتی سفینه النجاه از دور به چشمم میآید. دلم دوباره میرود. در میانه میدان آزادی ایستادهایم و این بار عبارت «آزادی» را به گونه دیگری درک میکنم. چه بسا دلهایی که همینجا از بند شیطان «آزاد» میشود تا به حسین (ع) بپیوندد. دست ادب بر سینه میگذارم. یک سو کشتی «سفینه النجاه» مرا یاد حرمش میاندازد و آن سوی میدان، کلاه خود حضرت عباس، حس امنیت را به یادم میآورد.
تهران امن است، چون هنوز اسم عباس بر زبان مردمش جاری است. برکت حتماً میآید، چون هنوزم در کوچه پس کوچههایش، در دل خانههایش و در قلب مردمش، پرچم «یا حسین» بالانشین است.
انتهای پیام/
از راست : حضور امین توکلیزاده معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران در نخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهر نخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرحضور صولت مرتضوی وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی در نخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرنخستین سوگواره آئینی محرم شهرمنبع: تسنیم
کلیدواژه: فرهنگ و هنر شهرداری تهران میدان آزادی حضرت عباس ع امام حسین ع محرم 1402 محرم ماه محرم فرهنگ و هنر شهرداری تهران حضرت عباس ع امام حسین ع محرم 1402 محرم ماه محرم فرهنگی شهرداری تهران میدان آزادی سفینه النجاه بین الحرمین برج آزادی پیاده روی کلاه خود جای پارک
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۹۲۸۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از اینجا رانده و از آنجا مانده
مهاجرت یکی از موضوعاتی است که در خانواده فرهنگ و سینما حواشی ایجاد کرده و باید گفت که بسیاری از آنها بهدلیل اینکه از محبوبیت و شهرت قبلیشان فاصله گرفتهاند و به سختی میتوانند در شغل پیشینشان مشغول به کار شوند یا به جایگاهی در همان رده دست یابند که این امر نتیجهای جز پشیمانی برای آنها ندارد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، «خودم بودم که به همه چیز پشت پا زدم، من سالها مدیر یک پردیس سینمایی به نام چهارسو بودم که متعلق به بنیاد ۱۵ خرداد بود، من از طرف بنیاد دعوت به کار نشده بودم، اما به عنوان هنرمندی که کار مدیریت فرهنگی را میدانست مرا برای همکاری انتخاب کردند، همچنین دو سال متوالی رئیس کاخ جشنواره بینالمللی فجر بودم و این چیزیست که نمیتوانم انکارش کنم.» این بخشی از صحبتهای اشکان خطیبی بازیگر سینما است که سال گذشته از ایران به ایتالیا مهاجرت کرد.
وی به تازگی در مصاحبهای اظهار کرده است: «بسیاری از افراد معتقدند که هنرمندان و بازیگران به سادگی میتوانند مهاجرت کنند در حالی که اینطور نیست؛ واقعاً تا پای از دست دادن همهچیز رفتم؛ نزدیک به یک سال طول کشید تا با پادرمیانی مستقیم وزیر امور خارجه ایتالیا توانستم نجات پیدا کنم، هر روز که بیدار میشوم با مشکلات متعددی دست به گریبانم و در حال حاضر تحت درمان هستم، در کنار اینکه نمیتوانم جسم و ذهنم را برای کار کردن آماده کنم باید در این فکر باشم که شغل دیگری در کنار کارم انتخاب کنم تا بتوانم هزینههای زندگیام را تأمین کنم؛ به هر حال زندگی کردن در اروپا کار راحتی نیست. از کارهایی که در ایتالیا انجام میدهم رضایت ندارم و به کیفیت کارهایم در ایران نیست؛ این ارتقا مشخصاً اتفاق نیفتاده و بدتر هم شده، دلیل این اتفاق هم این است که نزدیک به شش سال است که بهعنوان بازیگر روی صحنه نرفته نرفتهام»
خطیبی بیان کرده است «شرایط واقعاً سخت است، عمر بسیار کوتاه است و بهایی که من در این برهه از زندگیام دادم بهای بسیار سنگینی بود که به قیمت از دست دادن خیلی چیزها تمام شد؛ من خانوادهام را از دست دادم، اصلاً دوست نداشتم وقتی انتخاب الآنم را در کفه ترازو با گذشته قرار میدهم آنچه در گذشته داشتم سنگینتر شود. ما باید یاد بگیریم به اشتباهمان اذعان کنیم هرچند این این اتفاق به روند اجتماعی مربوط میشد که من هم بخشی از آن بودم.»
خانه امنی که بر سر کاسبان خون مردم آوار شدمهاجرت هنرمندان یکی از موضوعاتی است که در سالهای اخیر در خانواده بزرگ فرهنگ و سینما ایران حواشی ایجاد کرده است؛ کشورهایی مانند ایتالیا، فرانسه، کانادا، دبی، هلند و آلمان مقصد اصلی بازیگرانی است که قصد مهاجرت از ایران را دارند اما باید گفت که بسیاری از آنها بهدلیل اینکه از محبوبیت و شهرت قبلیشان فاصله گرفتهاند به سختی میتوانند در شغل پیشینشان مشغول به کار شوند یا به جایگاهی در همان رده دست یابند.
یکی از واضحترین مصادیق این امر را میتوان لغو برگزاری تئاتر «خانه امن» در نیویورک بیان کرد؛ بیستویکم اکتبر سال ۲۰۲۳( مهر ۱۴۰۲) قرار بود این نمایش در سالن تیلس سنتر نیویورک با بازی حمید فرخنژاد، مهناز افشار، برزو اجمند و… به روی صحنه برود، اما طبق اخبار منتشر شده با خالی ماندن ۸۵ درصد از صندلیهای صحنه، تیکتمستر که متولی فروش بلیت این برنامه بود، به دلیل کم بودن استقبال نمایش این نمایش خبر از لغو آن داد و اعلام کرد «این رویداد کنسل شده، لازم نیست شما کاری انجام دهید، خودمان پول شما را برمیگردانیم.»
روایتی از چهرههای غمگین تورنتو!یکی دیگر از این مصادیق، ارژنگ امیرفضلی بازیگر، کارگردان، تهیه کننده و صداپیشگی ایرانی بود که پیشتر در آثار مرضیه برومند، اخراجیها و شام عروسی هنرنمایی کرده بود و تازگی به تورنتو کانادا مهاجرت کرده است؛ ویدئویی که این طنزپرداز ایرانی اخیراً از وضعیتش در تورنتو خبر میدهد مورد توجه کاربران در شبکههای اجتماعی قرار گرفته است؛ وی در این ویدئو به بررسی هزینههای زندگی و شرایط سخت زندگیاش در تورنتو میگوید: از صبح تا حوالی پنج و شش بعد از ظهر کار میکنم و ماهانه سه هزار دلار درآمد دارم؛ اگر بخواهم خانهی دو خوابه ای اجاره کنم تمام ۳۰۰۰ دلار را برای اجارهی آن باید بپردازم، یک خانه تک خوابه در مکان معمولی شهر ماهانه ۲۴۰۰ دلار اجاره دارد.
این بازیگر ادامه میدهد: نمیتوانم در تورنتو خودرو شخصی داشته باشم و حمل و نقل عمومی ماهانه ۱۰۰ دلار از درآمدم را به خود اختصاص میدهد، همچنین با محاسبات دیگر و اظهاراتی که در مورد هزینه قبضها، تفریحات حداقلی و خوراک انجام میدهد به مخاطبین میگوید که شرایط زندگیاش در تورنتو با دشواریهای جدی همراه است.
امیرفضلی در پایان اذعان میکند: بسیاری از افرادی که مهاجرت میکنند چارهای ندارند جز اینکه بگویند خیلی خوشبختند و اینجا همه امکانات در دسترس است اما خیابانهای اینجا مانند ایران است، بعضی آدمها چهرهی شادی دارند و بعضی دیگر غمگینند هرچند به نظر میرسد تعداد آدمهای غمگین در خیابانهای ایران بیشتر باشد اما اخیراً به خاطر افزایش سرسامآور قیمتها در کانادا تعداد چهرههای غمگین در خیابانهای تورنتو هم بیشتر شده است.
از نقشآفرینی در مختار تا راننده آمبولانس در کانادااز دیگر هنرمندان نامآشنایی که مهاجرت مهر پایانی به کارنامه حرفهایشان در ایران بود میتوان شبنم فرشادجو، ویشکا آسایش، فریبرز عربنیا، لیلی رشیدی و پرستو صالحی را نام برد؛ شبنم فرشاد جو که پیش از این لوح تقدیر بهترین بازیگر زن در جشنواره فجر و تندیس بهترین کارگردانی را در پنجمین دوره جشنواره تئاتر بانوان دریافت کرده بود هم اکنون در تورنتو کانادا به برگزاری کلاسهای بازیگری مشغول است.
ویشکا آسایش که خیلیها از را با بازی درخشانش در سریال «امام علی (ع)» و نقش خانم دارابی در «ورود آقایان ممنوع» میشناختند هم اکنون در پاریس ویدئو هایی هنگام ورزش و کوهنوردی از خود منتشر میکند و به کار رو به روی دوربین علاقهای نشان نمیدهد.
فریبرز عربنیا بازیگر نقش مختار در سریال «مختار نامه» و بازیگر نقش شهید چمران در سینمایی «چ» در صفحه شخصیاش خود را با افتخار راننده بیماران در کانادا معرفی میکند؛ لیلی رشیدی هنرمند سینما و تلویزیون به برگزاری کلاس بازیگری برای کودکان در دبی میپردازد و پرستو صالحی در ویدئویی که از خود منتشر کرده به دلتنگی و ابراز علاقه به بازگشت به ایران میپردازد و میگوید که تنهایی و غربت دیگر برایش قابل تحمل نیست.
دیدن اتفاقاتی از این دست و شرایط سخت زندگی برای هنرمندانی که سالها در ایران شریک خاطرههای مردم و پازلی از پیکرهی فرهنگ ایرانی_اسلامی کشورمان بودهاند، اندوه بار است؛ به نظر میرسد برای شکوفایی درخت باطن هر هنرمندی هیچ خاکی همانند خاک کشورش نیست؛ به همین دلیل است که بهتر است هنرمندان در میهن خود به تولید و آفرینش آثار هنری دست بزنند و با افزایش بصیرت و بینش خود مرعوب و مجذوب وعدههای پوشالی خارجنشینان نشوند.
همچنین میتوان از مدیران فرهنگی تقاضا داشت که با انعکاس حقیقت مهاجرت هنرمندان سبب دامن زدن به این اشتباه جبران ناشدنی در حوزهی فرهنگ نشوند و با تبیین تبلیغات مخرب و دروغ پردازیهای رسانهای معاندان از جناحگیری غیر اندیشه ورزانه و اقدامات لحظهای و احساسی هنرمندان که ضربهی سنگینی به خود ایشان و فرهنگ و سینمای کشور وارد میآید جلوگیری کنند چرا که بیان چنین مصادیق و آیندهای برای این افراد غیرقابل پیشبینی نبود و پیش از این نیز شاهد چنین مواردی بودیم، بازیگرانی که اتفاقات سیاسی را دستاویز کردند تا از کشور مهاجرت کنند و در نهایت موردی جز پیشمانی برای آنها باقی نماند.
کد خبر 748608